عصر انتظار

بیا تا دست در دست هم بسازیم زندگی رو

عصر انتظار

بیا تا دست در دست هم بسازیم زندگی رو

یک ساعت ویژه

لَهُ مُلکُ السَّمواتِ و الاَرضِ یُحی وَ یُمِیتُ وَ هُوَ عَلی کُل شَی قَدِیر

 

برای اوست سلطنت اسمانها و زمین  که زنده میکند ومیمیراند و بر هر چیز قدرتمند است

 

مردی دیروقت  خسته از کار به خانه برگشت دم در پسر پنج ساله اش را دید که در انتظار او بود

 

سلام بابا یک سوال از شما پرسم؟

 

بله حتما چه سوالی ؟

 

بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول میگیرید

 

مرد با ناراحتی پاسخ داد: این به تو ارتباطی ندارد چرا سوال میکنی

 

فقط میخواهم بدانم

 

اگر باید بدانی بسیار خوب 1000 تومان

 

پسر کوچک در حالی که سرش پایین بود اهی کشید بعد به مرد نگاه کرد و گفت : میشه 500 تومان به من قرض بدهی

 

مرد عصبانی شد و گفت :  اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی را برای خریدن یک اسباب بازی مزخرف از من بگیری کاملا در اشتباهی سریع به اتاقت برگرد و برو فکر کن که چرا اینقدر خود خواه هستی من هر روز سخت کار میکنم و برای چنین افکار کودکانه وقت ندارم

 

پسر کوچک ارام به اطاقش رفت و در را بست

 

مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد چطور به خودش اجازه میدهد فقط برای گرفتن پول از من چنین سوالی کند

 

بعد از حدود یک ساعت مرد ارامتر شد فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی تند و خشن رفتار کرده است شاید واقعا چیزی بوده که اون برای خریدنش 500  تومان نیاز داشته است به خصوص اینکه خیلی کم پیش می امده که پسرش از او درخواست پول کند مرد به اطاق پسرش رفت و در را باز کرد

 

خوبی پرسم

 

بیدارم

 

من فکر کردم شاید  با تو خشن رفتار کرده ام امروز کارم سخت و طولانی بود وهمه ناراحتی هایم راسر تو خالی کردم بیا این 500 تومن که خواسته بودی

 

پسر کوچولو پاسخ داد : برای اینکه پولم کافی نبود ولی من حالا 1000 تومن دارم اما میتونم یک ساعت از کار شما را بخرم تا فردا زودتر به خانه بیایی آخه من شام خوردن با شما را خیلی دوست دارم ......

 

در زندگی ما هم یک ساعت وی‍ژه باید باشه ساعتی که لحظه ای با دوست به دور از جدی بودن باشیم تا بعد خدانگهدار

 

 

آموخته ام

وَ لَقَد خَلَقنَا فَوقَکُم سَبعَ طَرائِقَ وَ ما کُنَّا عَنِ الخَلقِ غافِلِینَ

 

و همانا ما فوق شما فهت اسمان (عالم پاک) فرعز یکدیگر افریدیم و لحظه ای از توجه به خلق غافل نبوده و نخواهیم بود(سوره مبارکه مومنون ایه 17)

 

 

 

سلام

 

اموخته ام..... که بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای پیرترین فرد دنیاست

 

اموخته ام.... که وقتی که عاشقید عشق شما در ظاهر نیز نمایان میشود

 

اموخته ام.....که تنها کسی که مرا در زندگی شاد میکنند کسی است که به من میگوید:تو مرا شاد کردی

 

اموخته ام.....که داشتن کودکی که دراغوش شما به خواب رفته است زیبا ترین حسی است که در دنیا وجود دارد

 

اموخته ام.....که مهربان بودن بسیار مهمتر از درست بودن است

 

آموخته ام.....که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم برای اون دعا کنم

 

اموخته ام.....که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما انتظار جدی بودن را دارد همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم

 

اموخته ام..... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر میخواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او و قلبیست برای فهمیدن وی

 

آموخته ام..... که راه رفتن کنا پدرم در یک شب تابستانی در کودکی شگفت انگیز ترین چیز در بزرگسالی است

 

آموخته ام..... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است که هر چه به انتهایش نزدیکتر شوی سریعتر حرکت میکند

 

آموخته ام..... که پول شخصیت نمیخرد

 

آموخته ام..... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشائی میکند

 

آموخته ام..... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید پس چه چیز باعث شد تا من بیاتدیشم میتوانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم

 

آموخته ام..... که چشم پوشی از حقایق انها را تغییر نمیدهد

 

آموخته ام..... که این عشق است که زخمها را شفا میدهد نه زمان

 

آموخته ام..... که وقتی با کسی روبرو میشویم انتظار لبخندی را از سوی ما دارد

 

آموخته ام..... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق شویم

 

آموخته ام..... که زندگی دشوار است ولی من از او سخت کوش ترم

 

آموخته ام..... که فرصتها هیچ وقت از دست نمیروند بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد

 

آموخته ام..... که ارزویم این است قبل از مرگ  مادرم یک بار به اوبیشتر بگویم دوستت دارم

 

آموخته ام.....که لبخند ارزانتر ین راهی است که میشود با ان نگاه را وسعت داد

 

آموخته ام.....که  نمیتونم احساسم را انتخاب کنم اما میتوانم نحوه برخورد با ان را انتخاب کننم

 

آموخته ام.....که همه میخواهند روی قله کوه زندگی کنند اما تمام شادیها و پیشرفتها وقتی رخ میدهد که در  حال بال رفتن از کوه هستید

 

آموخته ام.....که  بهترین موقعیت برای نصیحت در دو زمان است :وقتی که از شما خواسته میشود وزمانی که درس زندگی دادن فرا میرسد

 

آموخته ام.....که کوتاهترین زمانی که من مجبور به کار هستم که بیشترین کارها و وظایف را باید انجام بدهم

 

آموخته ام.....که قبل از اینکه انسان عاشق میشود باید طرف خود را به خوبی بر انداز کند زیرا بعد از عاشق شدن جز خوبی هیچ چیز نمیبیند

 

 

به امید آموخته های زیبا

 

الهم عجل لولیک الفرج    "آمین"